واس خاطر چشات از همه چیم گذشتم حرومت لعنتی قمار خانه عشق


دلم واست تنگ شده

دلتنگی

اولین بار که به قمار خانه عشق آمدیم ، دست آموزی

بیش نبودیم که استادمان شدی. آهی در بساط نبود جز جانی

که بی سبب جان مانده بود و قلبی که دست نخورده عواطف سوزان

بی جهت می تپید. قبول کردی که همین ناقابل ها را به میان بگذاریم....

وبازی شروع شد، استادی تو و دست آموزی ما

چندی نکشید که ما هم در دل باختن و جان دادن خبره ی قمارخانه بودیم

پا پیش گذاشتیم و سرمایه به میان

عشق را قمار کردیم

عاشقانه بردیم و عشق را در چشمان تو گم کردیم، غافل از اینکه آن روز که به

قمار خانه آمدیم پیش پایمان عشق را باخته بودی.

...ومن دلباخته برای روشن کردن چراغ خاموش دیدگانت

پا پیش می گذارم.

این بار در قمارخانه خاطراتمان می نشینیم، می پذیری که استادت شوم

واین بار تمام وجودم را، جوانی ام را

وتو عشقی را که نداری به میان می گذاری، دست آموزانه استادیت

می کنم، و همه وجودم را می بازم تا تو به شوق بردن دوباره عاشق شوی.....

نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت 1:16 توسط اشکان| |


Power By: LoxBlog.Com